*عاشق خدا*
سکوت راحت ترین عبادت است(امام علی)
چهار شنبه 9 / 5 / 1391برچسب:, :: 22:41 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی هیسسس... آروم تر ... حتی اگه تو دلتم بگی خدا می شنوه ! خدا اینجاست تو قلبت ... هر دعایی که بکنی حتما می شنوه ... فقط آروم بگو این حرف ها بین خودته و خودش . این حرف ها در گوشیه! چهار شنبه 9 / 5 / 1391برچسب:, :: 22:39 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی الهی! چه ارزشی دارد کار های ما در برابر نعمت های تو ؟ چگونه می توان کار های خوب را به میزان کرامت تو افزایش داد ؟ ای سینه فراخ آمرزش! ای بالهای گشوده رحمت! (دعای ابو حمزه ثمالی) چهار شنبه 9 / 5 / 1391برچسب:, :: 22:32 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی از استاد ميپرسم: من جواني هستم كه رابطهام با خداوند زياد خوب نيست يا در واقع اصلا رابطهاي ندارم. براي اينكه قدم اول را محكم بردارم، چه كاري بايد انجام دهم؟ مرحله اول رفاقت و آشنايي با خداوند چيست؟ ادامه مطلب ... یک شنبه 6 / 5 / 1391برچسب:, :: 17:23 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی 1- هرروزوضو گرفته ، قران رو ببوس و پنجاه آیه از اون روتلاوت کن . 2- وقتی دلت برا خدا تنگ شد یا به دردسری افتادی ، دو رکعت نماز بخون و به خالق مهربان وصل شو . 3- اگر خبر خوشی بهت رسید یا و نعمتی خوشحال شدی ، با خدا خلوت کن ، یه مهر کربلا تهیه کن ، سرت رو به سجده بذار و سه یا هفت بار بگو : شکرا لله یا الحمد لله 4-جانب حضرت زهرا(س) رو بیشتر نگه دار ، چون خدا جانب اون بزرگوار رو نگه داشته و خشنودی و غضب خودش رو درگرو خشنودی و غضب حضرت زهرا قرار داده . تو هم سعی کن بیشتر از این با حضرت زهرا مانوس بشی و از این راه هم خدا رو خوشحال کنی و هم خود حضرت رو . یکی از راههاش احترام به سادات و ذریه حضرت زهراس . 5-در آخر الزمان ، یکی از درهای دوستی با خدا ، به دست آوردن دل امام زمان (ع) هستش . پس سعی کن همواره به یاد حضرت باشی ولو با یک صاوات 6-مقید بودن به نماز اول وقت و همیشه با وضو بودن هم یکی از این میان بر هاس که رابطه انسان با خدا رو تسهیل می کنه یک شنبه 6 / 5 / 1391برچسب:, :: 17:15 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی خدای متعال برای اینکه به انسانها بیاموزد که کار را به نام خدا آغاز کنند هم سوره های قرآن و هم ابتدای قرآن را با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کرده است و رسول خدا (ص) نیز در حدیثی فرمود "هر کاری که به نام خدا شروع نشود ابتر است". ادامه مطلب ... یک شنبه 6 / 5 / 1391برچسب:, :: 17:10 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی گفتم: خستهام
گفت: "لاتقنطوا من رحمة الله" از رحمت خدا ناامید نشید (زمر/53) گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای! گفت: "فاذکرونی اذکرکم" منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ادامه مطلب ... پنج شنبه 5 / 5 / 1391برچسب:, :: 14:21 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی خدايا منو ببخش که هميشه به فکر معامله کردن با تو بودم "خــدايـا اگـه فلان کـارو واسـم انجـام بـدي ... منم قول مي دم که فلان و بهمان ... " خنده ام ميگيره شايد هم گريه، تو ميدونی که نمی تونم سرقولم بمونم؛ولی جوابم روبامحبتت میدی... خدايا آخه چرا؟ چرا اینقدر مهربونی؟ خدايا من دردونه ی مخلوقاتتم و شايد به همين خاطر لوس بار اومدم خدايا تو خيلی بهم امتياز دادی، ولی من دارم می بازم من دارم به خودم مي بازم آخه باختي بزرگتر از اين وجود داره که فقط وقتي سر و کله ام دور و برت پيدا ميشه که دچار مشکلي شده باشم؟ خدایا منو ببخش! پنج شنبه 5 / 5 / 1391برچسب:, :: 14:17 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی وقتي بنده از خـدا بترسـد، خـداونـد همه چيـز را از او بتـرسـانـد و اگر از خدا نترسد خداوند او را از همه چيز بترساند.
پنج شنبه 5 / 5 / 1391برچسب:, :: 14:0 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی
دستهایم را به سمت آسمان تو بلند می کنم، می خواهم بدانی دستانم خالیست...! می خواهم بداني یک عاشق جز یک دل اسیر هیچ به همراه ندارد...! پس تو مرا به جرم بی سلاح بودن/به تیر زمانه نشانه نگیر...!
یک شنبه 30 / 4 / 1391برچسب:, :: 12:59 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی خدایاتواین گرونی کی ازت توقع داشت مهمونی بگیری؟ «مهمونی خدابر تمام مسلمانان فرخنده باد» یک شنبه 30 / 4 / 1391برچسب:, :: 11:43 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی
یک شنبه 30 / 4 / 1391برچسب:, :: 11:20 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود...فقط کافیست خوب گوش بسپاری! و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن! ادامه مطلب ... پنج شنبه 29 / 4 / 1391برچسب:, :: 17:50 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را پنج شنبه 29 / 4 / 1391برچسب:, :: 17:43 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی چگونه سر بالا بگیرم و به درگاهت بیایم و بگویم : ادامه مطلب ... جمعه 28 / 4 / 1391برچسب:, :: 13:33 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی ای فرزند آدم: -اگرديدگانت،برای نگاه به آنچه برتوحرام كرده ام،باتوستيزكردوخواست به نگاه حرامت وادارد،من بادو پوشش(پلك های چشم)توراياری كرده ام، پس،چشم فروبند! -واگرزبانت برای واداری ات به گفتن آنچه برتوحرام كرده ام،باتوستيزكرد، من بادو پوشش(لبها)تورامددكرده ام،پس،دهان فروبندوسخن مگو! شنبه 27 / 4 / 1391برچسب:, :: 23:31 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی به دل گفتم :لیاقت برآورده شدن خواسته ات رانداری وگرنه ازتوحرکت وازخدا برکت وخدا هم برایت برآورده اش میکرد.دل گفت:مگرآنچه راکه تا بحال خدابه توداده است لیاقتش را داشته ای؟ومگراو تا بحال دربذل نعمت هاش به لیاقت تو نگاه می کرده است؟! و قسم می خورم که راست می گفت ... شنبه 27 / 4 / 1391برچسب:, :: 14:0 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی در روایات آمده است که : شبهای دراز بی عبادت چکنم
نفسم به گناه کرده عادت چکنم گویند خدا گناه را می بخشد دانم که ببخشد زخجالت چکنم شنبه 27 / 4 / 1391برچسب:, :: 13:6 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی لوئيز رفدفن،زني بود با لباسهای كهنه و مندرس،ونگاهی مغموم.واردخواربارفروشی محله شدوبا فروتنی ازصاحب مغازه خواست كمی خواروباربه او بدهد.به نرمی گفت شوهرش بيماراست و نميتواندكاركندو شش بچهشان بی غذاماندهاند. ادامه مطلب ... جمعه 21 / 4 / 1391برچسب:, :: 1:10 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی وعجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم،بعداز گذشت چند ساعت به کلاهبرداری،بعدازچند روزبه دوستی،بعد ازچند ماه به همکاری،بعدازچند سال به همسایه ای ... امابعد ازیک عمربه خدا اعتماد نمی کنیم! سه شنبه 18 / 4 / 1391برچسب:, :: 22:0 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی خطا از من است، می دانم. از من که سالهاست گفته ام "ایاک نعبد"، اما به دیگران هم دلسپرده ام. از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین" ، اما به دیگران هم تکیه کرده ام. اما رهایم نکن... بیش از همیشه دلتنگم... به اندازه ی تمام روزهای نبودنم..." سه شنبه 18 / 4 / 1391برچسب:, :: 21:56 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی ای بنده تو سخت بی وفایی ، از لطف به سوی ما نیایی
هرگه که ترا دهیم دردی ، نالان شوی و به سویم ایی
هر دم که ترا دهم شفایی ، یاغی شوی و دگر نیایی . . . ای بنده تو سخت بیوفایی ... دو شنبه 17 / 4 / 1391برچسب:, :: 13:1 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی بر روی هر پله ای که باشی خدا یک پله از تو بالاتر است، نه بخاطر آنکه خداست چون می خواهد دستت را بگیرد آرامش آنست که بدانی در هر گام دست تو در دست خداست.
خدایا برای همه چیز شکر
یک شنبه 16 / 4 / 1391برچسب:, :: 13:24 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است. یک شنبه 16 / 4 / 1391برچسب:, :: 13:10 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی هروقت مشکلی لاینحل برام پیش میاد که کسی قادر به حل اون نیست ناخودآگاه یاد خدا می افتم ... یک نگاه به اعمال و کارها و رفتارم میندازم ... جز شرمندگی چیزی نیست ... خجالت زده و مضطرب و صدایی لرزان صداش میکنم ... خدایا کمکم کن و به دادم برس ... قول میدم رفتارم رو اصلاح کنم و گذشته رو جبران کنم ... خدا ، خوب خداییه ... مشکل و گرفتاریم رو حل میکنه ... ولی افسوس که من بد بنده ای هستم ... روز از نو و روزی از نو ... کاش این آدم گستاخ ، اینقدر نسبت به پروردگارش بی حیا نبود یک شنبه 16 / 4 / 1391برچسب:, :: 13:3 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگین گناه ، اگر پشیمان شویم و توبه کنیم باز هم مهربانانه ما را می بخشد ... وآنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختیارمان می گذارد ... آری خدای خوبی داریم ... خدایی که مشتاقانه ما را می نگرد،باچنین خدای بخشنده و مهربانی؛ناامیدی ازدرگاهش معنایی ندارد... یک شنبه 16 / 4 / 1391برچسب:, :: 12:56 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی « بیا جهان را قسمت کنیم آسمون واسه من ابراش مال تو یک شنبه 16 / 4 / 1391برچسب:, :: 12:49 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی یک شبى مجنون نمازش را شکست پنج شنبه 15 / 4 / 1391برچسب:, :: 23:1 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی گنجشک کنج آشیانه اش نشسته بود. خدا گفت: چیزی بگو ! گنجشک گفت: خسته ام. خدا گفت: از چه ؟ گنجشک گفت: تنهایی، بی همدمی. کسی تا به خاطرش بپری، بخوانی، او را داشته باشی. خدا گفت: مگر مرا نداری ؟ گنجشک گفت: گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند . خدا گفت: آیا هرگز به ملکوتم نیامدی ؟
خدا گفت: آیا همیشه در قلبت نبوده ام ؟! چنان از غیر پُرش کردی که جایی برایم نمانده. چنان کوچک که دیگر توان پذیرشم را نداری . هرگز تنهایت گذاشتم ؟ گنجشک سر به زیر انداخت . دانه های اشک ، چشم های کوچکش را پر کرده بود . خدا گفت : اما در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا ! گنجشک سر بلند کرد . دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود . گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود پنج شنبه 15 / 4 / 1391برچسب:, :: 22:52 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی داستان را در دلتان با صدای بلند و با توجه بخوانید. مطمئنا تا سال ها آن را در خاطر خواهید داشت. پنج شنبه 15 / 4 / 1391برچسب:, :: 22:50 :: نويسنده : حــــامـــــد هدایتی هنگامی که حضرت موسی از طرف خداوند برای رفتن به سوی فرعون و دعوت او به خداپرستی مامورشد برای خانواده و بچه های خود احساس خطرو نگرانی می کرد از این رو به خدا عرض کرد : پروردگارا چه کسی از خانواده ها و بچه های من سرپرستی میکند ؟ خداوند به موسی (ع) فرمان داد، عصای خود را براین سنگ بزن . موسی عصایش را برسنگ زد و آن سنگ شکست . در درون آن سنگ ، سنگ دیگری نمایان شد . حضرت موسی با عصای خود ضربه ای هم برآن سنگ زد و آن نیز شکست و در درون آن سنگ ،کرمی را دید که چیزی به دهان گرفته بود و آن را می خورد. دراین هنگام پرده های حجاب ازگوش حضرت موسی کناررفت و شنید که آن کرم میگوید : پاک ومنزه است خدایی که مرا می بیند و سخن مرا می شنود و بر جایگاه من آگاه است و به یاد من است و مرا فراموش نمی کند. بدین ترتیب حضرت موسی دریافت که خداوند عهده دار رزق و روزی همه موجودات و بندگان است و با توکل براو کارها سامان می یابد. آیه شش سوره هود: " هیچ جنبنده ای روی زمین نیست جز آنکه روزیش بر خداست " موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
||
|