*عاشق خدا*
سکوت راحت ترین عبادت است(امام علی)
چهار شنبه 9 / 5 / 1391برچسب:, :: 22:41 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

هیسسس... آروم تر ... حتی اگه تو دلتم بگی خدا می شنوه !

 خدا اینجاست تو قلبت ... هر دعایی که بکنی حتما می شنوه ... فقط آروم بگو این حرف ها بین خودته و خودش . این حرف ها در گوشیه!

چهار شنبه 9 / 5 / 1391برچسب:, :: 22:39 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

الهی!

چه ارزشی دارد کار های ما در برابر نعمت های تو ؟

چگونه می توان کار های خوب را

به میزان کرامت تو افزایش داد ؟

ای سینه فراخ آمرزش!

ای بالهای گشوده رحمت!

                                                (دعای ابو حمزه ثمالی)

از استاد مي‌‌پرسم: من جواني هستم كه رابطه‌ام با خداوند زياد خوب نيست يا در واقع اصلا رابطه‌اي ندارم. براي اين‌كه قدم اول را محكم بردارم، چه كاري بايد انجام دهم؟ مرحله اول رفاقت و آشنايي با خداوند چيست؟



ادامه مطلب ...

1- هرروزوضو گرفته ، قران رو ببوس و پنجاه آیه از اون روتلاوت کن .

2- وقتی دلت برا خدا تنگ شد یا به دردسری افتادی ، دو رکعت نماز بخون و به خالق مهربان وصل شو .

3- اگر خبر خوشی بهت رسید یا و نعمتی خوشحال شدی ، با خدا خلوت کن ، یه مهر کربلا تهیه کن ، سرت رو به سجده بذار و سه یا هفت بار بگو : شکرا لله یا الحمد لله

4-جانب حضرت زهرا(س) رو بیشتر نگه دار ، چون خدا جانب اون بزرگوار رو نگه داشته و خشنودی و غضب خودش رو درگرو خشنودی و غضب حضرت زهرا قرار داده . تو هم سعی کن بیشتر از این با حضرت زهرا مانوس بشی و از این راه هم خدا رو خوشحال کنی و هم خود حضرت رو . یکی از راههاش احترام به سادات و ذریه حضرت زهراس .

5-در آخر الزمان ، یکی از درهای دوستی با خدا ، به دست آوردن دل امام زمان (ع) هستش . پس سعی کن همواره به یاد حضرت باشی ولو با یک صاوات

6-مقید بودن به نماز اول وقت و همیشه با وضو بودن هم یکی از این میان بر هاس که رابطه انسان با خدا رو تسهیل می کنه

نکاتی جالب و حیرت انگیز در مورد بسم الله www.taknaz.ir

خدای متعال برای اینکه به انسانها بیاموزد که کار را به نام خدا آغاز کنند هم سوره های قرآن و هم ابتدای قرآن را با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کرده است و رسول خدا (ص) نیز در حدیثی فرمود "هر کاری که به نام خدا شروع نشود ابتر است".
کتاب مقدس قرآن مجموعه اى از سخن الهى است که در مدت 23 سال به وسیله امین وحى جبرائیل بر قلب نازنین پیشواى گرامى اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) نازل گردید که در طول حیات مبارک پیامبر(ص) و زندگی ائمه اطهار(ع) تفسیر برخی از آیات قرآن از زبان مبارک این بزرگواران بیان شد، اما بسیاری از آیات قرآن توسط مفسران و علمای اسلام بر اساس روایات اسلامی تفسیر شد که نتیجه این تلاشها تاکنون نگارش صدها کتاب تفسیری بوده است.



ادامه مطلب ...
یک شنبه 6 / 5 / 1391برچسب:, :: 17:10 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی
گفت و گو با خدای مهربان
گفتم: خسته‌ام
گفت: "لاتقنطوا من رحمة الله" از رحمت خدا ناامید نشید (زمر/53)

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!
گفت: "فاذکرونی اذکرکم" منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 5 / 5 / 1391برچسب:, :: 14:21 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

خدايا منو ببخش که هميشه به فکر معامله کردن با تو بودم

"خــدايـا اگـه فلان کـارو واسـم انجـام بـدي ...

منم قول مي دم که فلان و بهمان ... "

خنده ام ميگيره شايد هم گريه،

تو ميدونی که نمی تونم سرقولم بمونم؛ولی جوابم روبامحبتت میدی...

خدايا آخه چرا؟ چرا اینقدر مهربونی؟

خدايا من دردونه ی مخلوقاتتم و شايد به همين خاطر لوس بار اومدم

خدايا تو خيلی بهم امتياز دادی، ولی من دارم می بازم

من دارم به خودم مي بازم

آخه باختي بزرگتر از اين وجود داره

که فقط وقتي سر و کله ام دور و برت پيدا ميشه

که دچار مشکلي شده باشم؟

خدایا منو ببخش!

پنج شنبه 5 / 5 / 1391برچسب:, :: 14:17 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

وقتي بنده از خـدا بترسـد،

خـداونـد همه چيـز را از او بتـرسـانـد

و اگر از خدا نترسد خداوند او را از همه چيز بترساند.



حضرت محمد صلی الله علیه و آله

پنج شنبه 5 / 5 / 1391برچسب:, :: 14:0 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

 

دستهایم را به سمت آسمان تو بلند می کنم،

می خواهم بدانی          دستانم خالیست...!

می خواهم بداني یک عاشق جز یک دل اسیر هیچ به همراه ندارد...!          پس تو مرا به جرم بی سلاح بودن/به تیر زمانه نشانه نگیر...!

                                       

یک شنبه 30 / 4 / 1391برچسب:, :: 12:59 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

خدایاتواین گرونی کی ازت توقع داشت مهمونی بگیری؟                                                                      «مهمونی خدابر تمام مسلمانان فرخنده باد»

یک شنبه 30 / 4 / 1391برچسب:, :: 11:43 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی
نجات یافته   www . ma3ta . com
 


تنهانجات یافته کشتی،اکنون به ساحل این جزیره دورافتاده،افتاده بود.
اوهرروزرابه امیدکشتی نجات،ساحل راوافق رابه تماشامی نشست.
سرانجام خسته وناامید،ازتخته پاره هاکلبه ای ساخت تاخودراازخطرات مصون بداردودرآن بیاساید.
اماهنگامی که دراولین شب آرامشدرجستجوی غذابود،ازدوردیدکه کلبه اش درحال سوختن است و دودی ازآن به آسمان می رود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده بودوهمه چیزراازدست رفته میدید.
از شدت خشم و اندوه درجاخشکش زد.فریاد زد :
«خدایــــا!چطورراضی شدی بامن چنین کاری بکنی؟»
صبح روز بعد باصدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شدازخواب پرید.
کشتی آمده بودتانجاتش دهد.مردخسته،وحیران بود...
نجات دهندگان می گفتند :
" خدا خواست که ما دیشب آن آتـشی را که روشن کرده بودی بـبیـنیم " ...

یک شنبه 30 / 4 / 1391برچسب:, :: 11:20 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

حرفهای خدا با بنده        www.ma3ta.com                       می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود...فقط کافیست خوب گوش بسپاری! و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!
می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود. همان دلهای بزرگی که جای من در آن است



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 29 / 4 / 1391برچسب:, :: 17:50 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را
ودریایى غرق نمی کند "موسى" را

کودکی مادرش اورابه دست هاى"نیل"می سپارد
تابرسدبه خانه فرعونِ تشنه به خونَش

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند،عاقبت بر تخت ملک می نشیند

از این " قِصَص " قرآنى هنوز هم نیاموختی؟

که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهدنمی توانند

پس

به "تدبیرش" اعتماد کن

به "حکمتش" دل بسپار

به او  " توکل " کن

و به سمت او قدمی بردار

تا ده قدم آمدنش به سوى خود را تماشا کنی ........

پنج شنبه 29 / 4 / 1391برچسب:, :: 17:43 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

چگونه سر بالا بگیرم و به درگاهت بیایم و بگویم :

الهی العفو ... که عفو و بخششت را می طلبم

اما باز هم جلوی نفسم را نمی گیرم ؟



ادامه مطلب ...
جمعه 28 / 4 / 1391برچسب:, :: 13:33 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

ای فرزند آدم:

-اگرديدگانت،برای نگاه به آنچه برتوحرام كرده ام،باتوستيزكردوخواست به نگاه حرامت وادارد،من بادو پوشش(پلك های چشم)توراياری كرده ام، پس،چشم فروبند!

-واگرزبانت برای واداری ات به گفتن آنچه برتوحرام كرده ام،باتوستيزكرد، من بادو پوشش(لبها)تورامددكرده ام،پس،دهان فروبندوسخن مگو!

شنبه 27 / 4 / 1391برچسب:, :: 23:31 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

به دل گفتم :لیاقت برآورده شدن خواسته ات رانداری وگرنه ازتوحرکت وازخدا برکت وخدا  هم برایت برآورده اش میکرد.دل گفت:مگرآنچه راکه تا بحال خدابه توداده است لیاقتش را داشته ای؟ومگراو تا بحال دربذل نعمت هاش به لیاقت تو نگاه می کرده است؟!

                        و قسم می خورم که راست می گفت ...

شنبه 27 / 4 / 1391برچسب:, :: 14:0 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

در روایات آمده است که :
بت پرستی بتی داشت و اورا پرستش میکرد . وهمیشه اورا به این اسم صدا میزد ( یا صنم ) روزی زبانش چرخید و برای اینکه بگوید یا صنم . گفت : یا صمد .
تا گفت یا صمد . خداوند به فرشتگانش دستور داد ببینید بنده من چه می خواهد که مرا صدا میزند . فرشتگان گفتند : پروردگارا . او اشتباه کرده و میخواسته بت خود را صدا بزند .
خطاب رسید فرشتگان من . او اشتباه کرده من اشتباه نمی کنم .
او گفت یا صمد . هرچه بخواهد به او خواهم داد .

شبهای دراز بی عبادت چکنم

نفسم به گناه کرده عادت چکنم

گویند خدا گناه را می بخشد

دانم که ببخشد زخجالت چکنم
شنبه 27 / 4 / 1391برچسب:, :: 13:6 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

لوئيز رفدفن،زني بود با لباسهای كهنه و مندرس،ونگاهی مغموم.واردخواربارفروشی محله شدوبا فروتنی ازصاحب مغازه خواست كمی خواروباربه او بدهد.به نرمی گفت شوهرش بيماراست و نميتواندكاركندو شش بچهشان بی غذاماندهاند.
جان،صاحب مغازه،بابی اعتنايی محلش نگذاشت وبا حالت بدی خواست اورابيرون كند.



ادامه مطلب ...
جمعه 21 / 4 / 1391برچسب:, :: 1:10 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

وعجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم،بعداز گذشت چند ساعت به کلاهبرداری،بعدازچند روزبه دوستی،بعد ازچند ماه به همکاری،بعدازچند سال به همسایه ای ... امابعد ازیک عمربه خدا اعتماد     نمی کنیم!

سه شنبه 18 / 4 / 1391برچسب:, :: 22:0 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

خطا از من است، می دانم. از من که سالهاست گفته ام "ایاک نعبد"، اما به دیگران هم دلسپرده ام. از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین" ، اما به دیگران هم تکیه کرده ام. اما رهایم نکن... بیش از همیشه دلتنگم... به اندازه ی تمام روزهای نبودنم..."

سه شنبه 18 / 4 / 1391برچسب:, :: 21:56 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

ای بنده تو سخت بی وفایی ،

                 از لطف به سوی ما نیایی

 

هرگه که ترا دهیم دردی ،

                  نالان شوی و به سویم ایی

 

هر دم که ترا دهم شفایی ،

                      یاغی شوی و دگر نیایی . . .

ای بنده تو سخت بیوفایی ...

دو شنبه 17 / 4 / 1391برچسب:, :: 13:1 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

بر روی هر پله ای که باشی خدا یک پله از تو بالاتر است، نه بخاطر آنکه خداست چون می خواهد دستت را بگیرد آرامش آنست که بدانی در هر گام دست تو در دست خداست.

 

                                           

       خدایا برای همه چیز شکر       

یک شنبه 16 / 4 / 1391برچسب:, :: 13:24 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم…
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده: اعتنایی نمی کند و می خوابد.
خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه: خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد

یک شنبه 16 / 4 / 1391برچسب:, :: 13:10 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

هروقت مشکلی لاینحل برام پیش میاد که کسی قادر به حل اون نیست ناخودآگاه یاد خدا می افتم ...

یک نگاه به اعمال و کارها و رفتارم میندازم ...

جز شرمندگی چیزی نیست ...

خجالت زده و مضطرب و صدایی لرزان صداش میکنم ...

خدایا کمکم کن و به دادم برس ...

قول میدم رفتارم رو اصلاح کنم و گذشته رو جبران کنم ...

خدا ، خوب خداییه ... مشکل و گرفتاریم رو حل میکنه ...

ولی افسوس که من بد بنده ای هستم ...

روز از نو و روزی از نو ...

کاش این آدم گستاخ ، اینقدر نسبت به پروردگارش بی حیا نبود

یک شنبه 16 / 4 / 1391برچسب:, :: 13:3 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگین گناه ، اگر پشیمان شویم و توبه کنیم باز هم مهربانانه ما را می بخشد ...                                                                                                                                            وآنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختیارمان می گذارد ...

آری خدای خوبی داریم ...                                                                                                      خدایی که مشتاقانه ما را می نگرد،باچنین خدای بخشنده و مهربانی؛ناامیدی ازدرگاهش معنایی ندارد...

یک شنبه 16 / 4 / 1391برچسب:, :: 12:56 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

« بیا جهان را قسمت کنیم آسمون واسه من ابراش مال تو
دریا مال من موجش مال تو ماه مال من خورشید مال تو … »
خدا خندید و گفت : « تو بندگی کن ، همه دنیا مال تو …من هم مال تو

خدایا تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم ،
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم ،
تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم باز گشتم ،
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم ،
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی…؟؟

یک شنبه 16 / 4 / 1391برچسب:, :: 12:49 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

یک شبى مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ى لیلا نشست
عشق، آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود!
گفت یا رب! از چه خوارم کرده اى؟
بر صلیب عشق، دارم کرده اى؟
خسته ام زین عشق، دلخونم نکن
من که مجنونم، تو مجنونم نکن
مردِ این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلاى تو... من نیستم!
گفت اى دیوانه، لیلایت منم
در رگت پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختى
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی
در حریم خانه ام در می زنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم

پنج شنبه 15 / 4 / 1391برچسب:, :: 23:1 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

  گنجشک کنج آشیانه اش نشسته بود.

خدا گفت: چیزی بگو !

گنجشک گفت: خسته ام.

خدا گفت: از چه ؟

گنجشک گفت: تنهایی، بی همدمی. کسی تا به خاطرش بپری، بخوانی، او را داشته باشی.

خدا گفت: مگر مرا نداری ؟

گنجشک گفت: گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند .

خدا گفت: آیا هرگز به ملکوتم نیامدی ؟


گنجشک سکوت کرد. بغض  به دیواره های نازک گلویش فشار آورده بود.

خدا گفت: آیا همیشه در قلبت نبوده ام ؟! چنان از غیر پُرش کردی که جایی برایم نمانده.

چنان کوچک که دیگر توان پذیرشم را نداری . هرگز تنهایت گذاشتم ؟

گنجشک سر به زیر انداخت . دانه های اشک ، چشم های کوچکش را پر کرده بود .

خدا گفت : اما در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !

گنجشک سر بلند کرد . دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود .

گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود

پنج شنبه 15 / 4 / 1391برچسب:, :: 22:52 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

داستان را در دلتان با صدای بلند و با توجه بخوانید. مطمئنا تا سال ها آن را در خاطر خواهید داشت.
داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سال ها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.
او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی میرفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به شب برساند، به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملاٌ تاریک شد.
به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمیشد سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمیتوانست چیزی ببیند حتی ماه وستاره ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند .پ کوهنورد همانطور که داشت بالا میرفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، ناگهان پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد..
سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگیاش را به یاد میآورد. داشت فکر میکرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش حلقه خورده و وسط زمین و هوا مانده است.
حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود. در آن لحظات سنگین سکوت، چارهای نداشت جز اینکه فریاد بزند:
خدایا کمکم کن”. ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه میخواهی ؟ - نجاتم بده.
- واقعاٌ فکر میکنی میتوانم نجاتت دهم.
- البته تو تنها کسی هستی که میتوانی مرا نجات دهی.
- پس آن طناب دور کمرت را ببر
برای یک لحظه سکوت عمیقی همه جا را فرا گرفت و مرد تصمیم گرفت با تمام توان به طناب بچسبد و آن را رها نکند.
روز بعد، گروه نجات آمدند و جسد منجمد شده یک کوهنورد را پیدا کردند که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود در حالیکه تنها یک متر با زمین فاصله داشت!!
و شما؟ شما تا چه حد به طناب زندگی خود چسبیده اید؟ آیا تا به حال شده که طناب را رها کرده باشید؟
هیچگاه به پیامهایی که از جانب خدا برایتان فرستاده میشود
هیچگاه نگویید که خداوند فراموشتان کرده یا رهایتان کرده است.
هیچگاه تصور نکنید که او از شما مراقبت نمیکند و به یاد داشته باشید خدا همواره مراقب شماست.

پنج شنبه 15 / 4 / 1391برچسب:, :: 22:50 ::  نويسنده : حــــامـــــد هدایتی

هنگامی که حضرت موسی از طرف خداوند برای رفتن به سوی فرعون و دعوت او به خداپرستی مامورشد برای خانواده و بچه های خود احساس خطرو نگرانی می کرد از این رو به خدا عرض کرد : پروردگارا چه کسی از خانواده ها و بچه های من سرپرستی میکند ؟ خداوند به موسی (ع) فرمان داد، عصای خود را براین سنگ بزن . موسی عصایش را برسنگ زد و آن سنگ شکست . در درون آن سنگ ، سنگ دیگری نمایان شد . حضرت موسی با عصای خود ضربه ای هم برآن سنگ زد و آن نیز شکست و در درون آن سنگ ،کرمی را دید که چیزی به دهان گرفته بود و آن را می خورد. دراین هنگام پرده های حجاب ازگوش حضرت موسی کناررفت و شنید که آن کرم میگوید : پاک ومنزه است خدایی که مرا می بیند و سخن مرا می شنود و بر جایگاه من آگاه است و به یاد من است و مرا فراموش نمی کند.

بدین ترتیب حضرت موسی دریافت که خداوند عهده دار رزق و روزی همه موجودات و بندگان است و با توکل براو کارها سامان می یابد.

آیه شش سوره هود:

" هیچ جنبنده ای روی زمین نیست جز آنکه روزیش بر خداست "

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید . نظر يادتون نره دوست های گلم ، خوشحال ميشم اگه لطف كنين و برام نظر بذارين .
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان *عاشق خدا*و آدرس sookoot110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.